نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

شعرخوانی

در مکتب حقایق

  • شاعر: حافظ
  • قالب: غزل
  • وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی)

 

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی             تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟

قلمرو فکری:

ای ناآگاه از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی؛ تا سالک و رونده راه حقیقت نباشی و مدتی از دل آگاهان پیروی نکنی، چگونه می توانی به مقام ارشاد و پیشوایی برسی؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بی خبر

ناآگاه

راهبر

پیر، مرشد، رهبر

صاحب خبر

دل آگاه، دارنده خبر

راهرو

رهرو، سالک (امروزه در معنای دالان، دهلیز)

بیت ß   5 جمله

قلمرو ادبی:

صاحب خبر و راهبر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

بی خبر و صاحب خبر  ß  تضاد

راهرو و راهبر  ß  شبه اشتقاق (رشته انسانی)

مصراع دوم  ß  پرسش انکاری

واژه آرایی کلمه «خبر»

پیام:

تشویق به سلوک

 

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق                     هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

قلمرو فکری:

[ای پسر!] آگاه باش و بکوش در دبستانی که حقایق ایزدی را آموزش می دهند، نزد آموزگار عشق درس بیاموزی و روزی به مقام راهبری برسی و کارآزموده و باتجربه گردی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مکتب

دبستان، آموزشگاه

پیش

نزد

هان

آگاه باش

حقایق

در اینجا حقایق عرفانی

ادیب

ادب دان، ادب شناس، سخن دان، در اینجا آموزگار و مربّی

بیت ß   5 جمله

قلمرو ادبی:

پدر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

پسر  ß  استعاره از رهرو ناآزموده، نوآموز

پدر  ß  استعاره از پیر و راهبر

پدر و پسر  ß  تناسب،جناس ناهمسان

واج آرایی حروف «ش» و «پ»

پیام:

کوشش برای رسیدن به مقام پیری

 

دست از مس وجود چو مردان ره بِشوی             تا کیمیای عشق بیابی و زر شَوی

قلمرو فکری:

مانند مردان راه عشق، وجود بی ارزشت را که مانند مس است، رها کن و دست از دلبستگی های مادی بردار تا به کیمیای عشق برسی و وجودت مانند طلا ارزشمند گردد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو

مانند

زر

طلا

کیمیا

ماده‌ای فرضی که به‌وسیلۀ آن می توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

بیدار ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

مس وجود  ß  اضافه تشبیهی

کیمیای عشق  ß  اضافه تشبیهی

دست شستن  ß  کنایه از دست کشیدن، رهاکردن

چو مردان ره بشوی  ß  تشبیه

مردان ره  ß  مجاز از رهروان پایدار، سالکان پایدار

زر شَوی  ß  تشبیه رسا

مس، کیمیا و زر  ß  تناسب

بِشوی و شَوی  ß  شبه جناس، شبه اشتقاق (رشته انسانی)

مس و زر  ß  تضاد

واج آرایی حروف «ش» و «ی»

پیام:

رها کردن دلبستگی ها

 

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد               آن گه رسی به خویش که بی خواب و خَور شوی

قلمرو فکری:

رفاه و دلبستگی به امور دنیا تو را از جایگاه انسانی ات دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی خود می رسی که رنج بکشی و همه دلبستگی های مادی را رها کنی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

آگه

آگاه 

بیت ß   3 جمله

خَور  ß  در مصراع دوم باید «خَر» تلفظ شود

قلمرو ادبی:

خَور ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

خواب و خور  ß  مجاز از امور دنیایی و آسایش و رفاه

بی خواب و خور شدن  ß  کنایه از رنج و سختی کشیدن، رها کردن دلبستگی ها

واژه آرایی کلمات «خویش»، «خواب» و «خور»

واج‌آرایی حروف «خ» و «ر»

پیام:

رها کردن دلبستگی ها

 

گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد                باللّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی

قلمرو فکری:

اگر نور عشق ایزدی بر دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از خورشید آسمان هم زیباتر و پرنورتر خواهی شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

حق

خداوند

اوفتد

بیفتد، در اینجا بتابد

باللّه

به خدا سوگند

کز

که از

فلک

چرخ، آسمان

خوب

زیبا

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

خوبتر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

نور عشق  ß  اضافه تشبیهی

نور حق  ß  اضافه استعاری، خداوند مانند خورشید است

دل، جان و عشق  ß  تناسب

آفتاب  ß  مجاز از خورشید

نور، آفتاب و فلک  ß  تناسب

واج آرایی حروف «ر» و «ت»

پیام:

درخواست عشق الهی

 

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر                  کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

قلمرو فکری:

لحظه‌ای در دریای بیکران عشق الهی غرق شو و به مقام فنای حق برس و گمان مکن اگر در هفت دریای پهناور بیفتی سر مویی وجودت آلوده گردد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دم

نفس

غریق

غرق شده

بحر

دریا

گمان بردن

گمان کردن

غرق شدن در دریای الهی

به مقام فنای فی الله رسیدن

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

تر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

دم  ß  مجاز از لحظه

بحر خدا  ß  استعاره، حقایق و عشق الهی مانند دریا است

آب هفت بحر  ß  استعاره از امور مادی

یک مو  ß  مجاز از اندک

تر شدن  ß  کنایه از آلوده شدن

غریق، دریا و تر شدن  ß  تناسب

واژه آرایی کلمه «بحر»

واج آرایی حروف «ب» و «ر»

پیام:

فنای فی الله شدن

دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی

 

از پای تا سرت همه نور خدا شود                       در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

قلمرو فکری:

اگر چشمت به نور خداوند بیفتد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

ذوالجلال

صاحب بزرگی، خداوند بزرگوار

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

سر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

از پای تا به سر  ß  مجاز از همۀ وجود

پای و سر  ß  تضاد

نور خدا  ß  اضافه استعاری

بی پا و سر شدن  ß  کنایه از فقیر شدن و از دست دادن وجود مادی یا جانفشانی

شود و شوی  ß  جناسواره،‌ اشتقاق (رشته انسانی)

واژه آرایی کلمات «پای» و «سر»

پیام:

جانفشانی در راه خدا

 

وجه خدا اگر شودت منظر نظر               زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

قلمرو فکری:

اگر چشمت به نور خداوند بیفتد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

وجه

ذات، وجود

نظر

دید

زین

از این

نماند

نمی ماند

منظر

چشم انداز، جای نگریستن

بیت ß   3 جمله

«ت» در «شودت منظر نظر»  ß  جهش ضمیر (منظر نظرت شود)

قلمرو ادبی:

نظر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

منظر و نظر  ß  جناسواره، همریشگی (رشته انسانی)

شود و شوی  ß  همریشگی، جناسواره

صاحب نظر  ß  کنایه از دارای بینش و آگاهی

واژه آرایی کلمه «نظر»

واج آرایی حروف «ش» و «ن»

پیام:

به دست آوردن شناخت ایزدی

کشف و شهود

 

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود                      در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

قلمرو فکری:

اگر در راه عشق خدا وجود مادی ات دگرگون و نابود شود و هستی و دلبستگی های این جهانی تو از بین برود، از این دگرگونی بیمی به خود راه مده.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بنیاد

پایه، اصل، شالوده

هستی

وجود

زبر

بالا

بنیاد هستی تو

بنیاد خود پرستی تو، دل بستگی های تو

بیت ß   3 جمله

 

قلمرو ادبی:

زبر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

بنیاد هستی  ß  استعاره پنهان، خانه‌ای که بنیاد و زیرساخت دارد

زیر و زبر شدن  ß  کنایه از دگرگون و نابود شدن

زیر و زبر  ß  تضاد، جناسواره

هیچ در دل نداشتن  ß  کنایه از نترسیدن و نگران نبودن، تصور نکردن

شود و شوی  ß  همریشگی، جناسواره

واژه آرایی کلمات «زیر» و «زبر»

واج آرایی حروف «د»، «ز» و «ر» و مصوّت «ی»

پیام:

نهراسیدن از نابودی در راه خدا

دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی

 

گر در سرت هوای وصال است حافظا                 باید که خاک درگه اهل هنر شوی

قلمرو فکری:

ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به یارستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال، فروتن و خاکسار باشی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گر

اگر

هوا

هوا و هوس، میل

وصال

رسیدن، رسش

هنر

فضیلت

بیت ß   3 جمله

حافظا (ای حافظ)  ß  منادا (حافظ) و حرف ندا (ای)

قلمرو ادبی:

هنر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

سر  ß  مجاز از اندیشه

خاک شدن  ß  تشبیه، کنایه از نهایت فروتنی

هوا  ß  ایهام تناسب:

  • 1) میل
  • 2) جو و آسمان
  • واج آرایی حرف «ر» و مصوّت «ــِـ»

پیام:

فروتنی در برابر هنرمندان


سایر مباحث این فصل